زندانی سیاسی سهیل عربی پس از افشاگری در مورد زندان تهران بزرگ به زندانی دیگر منتقل شد

زندانی سیاسی سهیل عربی پس از افشاگری در مورد زندان تهران بزرگ به زندانی دیگر منتقل شد

خانم فرنگیس مظلوم، مادر زندانی سیاسی سهیل عربی اعلام کرد که پس از انتشار فایل صوتی زندانی سیاسی سهیل عربی در مورد وضعیت فاجعه بار زندان تهران بزرگ، وی را به زندان رجایی شهر کرج منتقل کرده اند.
خانم مظلوم روز یکشنبه ۳۰ شهریور ۹۹ پس از دو روز بی خبری از زندانی سیاسی سهیل عربی، به دادسرای اوین مراجعه و پس از دیدار با معاون دادیار ناظر بر زندان، مطلع شده است که پسرش به زندان رجایی شهر منتقل شده است.
زندانی سیاسی سهیل عربی روز جمعه ۲۸ شهریور ۹۹ در تماسی که با مادرش داشته، گفته است که توسط رئیس زندان تهران بزرگ در ارتباط با انتشار فایل صوتی افشاگرانه اش در مورد وضعیت زندان تهران بزرگ، مورد سوال و جواب قرار گرفته است و رئیس این زندان وی را مورد تهدید قرار داده و گفته که “تو را به زندانی می فرستم که از اینجا بدتر باشد، اجازه اش را هم دارم.”
زندانی سیاسی سهیل عربی در جواب گفته است: “هر کجا بفرستید از اینجا بدتر وجود ندارد و من مشکلی ندارم. من باز به کارم ادامه می دهم و باز افشاگری می کنم و تا زمانی که همه زندانیان سیاسی آزاد نشوند به افشاگری ادامه خواهم داد.”

متن پیاده شده فایل صوتی زندانی سیاسی سهیل عربی در مورد وضعیت فاجعه بار زندان تهران بزرگ:
«… شکنجه‌گاه خاورمیانه است
در واقع دود خوری اجباری و سوختن زیر آفتاب شدید منطقه فشافویه است اما نامش را هواخوری اجباری گذاشته‌اند. در واقع شکنجه‌گاه و تخریبگاه است، اما نامش را ندامتگاه گذاشته‌اند.
هر روز ساعت ۷ صبح زندانیان را بیدار می‌کنند و آنها را به حیاط میفرستند. می‌گویند یک ساعت هواخوری اجباری و سپس اخذ آمار اما در واقع دود سیگار خوری است و تنفس اجباری هوای آلوده در حیاط‌هایی که حتی یک درخت و یک متر فضای سبز هم ندارد.
حین اخذ آمار هرگز پروتکل‌های بهداشتی و فاصله اجتماعی مناسب که برای پیشگیری از شیوع ویروس کرونا توصیه شده رعایت نمی‌شود و به جز ویروس کرونا دیگر ویروسها نیز به دیگران سرایت می‌کند.
ظهرها هم زیر آفتاب داغ همین کار انجام می‌شود و باعث خون دماغ شدن بسیاری از انسانها می‌شود. در حالیکه در تمام زندان‌ها به جز این شکنجه‌گاه آمار در اتاق‌ها و روی تخت‌ها گرفته می‌شود اما شوربختانه ماموران این زندان از عقده حقارت شدید رنج می‌برند و تمایل وحشتناکی به تحقیر انسانها دارند بنابراین از هر فرصتی برای شکنجه انسانها سود می‌برند.
بارها به مسئولان زندان و دادیاران گفتیم چرا هیچ یک از قوانین و حقوق زندانیان رعایت نمی‌شود و فقط اصرار به شکنجه و تهدید افراد دارید؟
آنها می‌گویند هواخوری اجباری یک قانون است در حالیکه اینجا هواخوری ندارد بلکه یک محوطه کوچک است که با آجرها و سیم‌خاردارها محصور شده و پر از دود سیگار و مواد مخدر است. هوای داغ و بسیار آلوده بدون هیچ گیاه و درختی در ناحیه کویری فشافویه.
از آنها میپرسم چرا هیچ فضایی برای علاقمندان به مطالعه نیست؟ هیچ فضایی برای ورزش نیست؟ و در عوض اقسام مواد مخدر به وفور یافت می‌شود. چرا به خبرنگاران مستقل اجازه نمی‌دهید که یک شب سرزده به بندهای این زندان مخصوصا در تیپ‌های یک، چهار و پنج بیایند و واقعیت تلخ را نشان دهند.
اینکه در ندامتگاه بدون هیچ اضطرابی اقسام مواد مخدر را می‌فروشند و مصرف می‌کنند. چرا روزنامه‌هایی که باید رایگان به زندانیان تحویل دهند را تحویل نمی‌دهند و فقط گاه آنها را به دوبرابر قیمت می‌فروشند و هیچ نظارتی بر این ماموران فاسد نیست.
اما تاکنون پاسخی درخور به ما داده نشده است. معتادها پس از مصرف مواد مخدر تا صبح آلودگی صوتی ایجاد می‌کنند و شبها نمیتوان خوابید. روز هم به بهانه دودخوری اجباری خواب را از انسانها می‌گیرند و دردا تمام این شکنجه‌گاه فقط برای برابری‌خواهان یعنی زندانیان سیاسی است و غارتگران و جنایتکاران هرگز مجازاتش را تحمل نمی‌کنند.
اوضاع ورزش و فرهنگ در جایی که ندامتگاه نامیده شده است:
ندامتگاه به مثابه مرکز بازپروری است که موجب اصلاح افراد بزهکار جامعه شود یا فقط دریافت بودجه به بهانه نادم ساختن مجرمین و در واقع سرکوب منتقدین و آزادیخواهان.
با نگاهی به اوضاع ورزش و فرهنگ در جایی که عوامل رژیم آخوندی آنرا ندامتگاه نامیده‌اند درمیابیم که اینبار نیز نام‌ها با کارکردها مغایرتی ژرف دارند. در ندامتگاه به جای کتاب روزنامه مجله و دیگر محصولات فرهنگی و علمی، انواع و اقسام مواد مخدر و قرصهای روان‌گردان به وفور یافت می‌شود. حتی با اینکه دولت بودجه‌ای برای ارائه محصولات فرهنگی به زندانیان پرداخت می‌کند، این بودجه نیز مثل بودجه درمان، خوراک و بهداشت غارت شده است و در این زندان برخلاف دیگر زندان‌ها روزنامه به طور رایگان پخش نمی‌شود. حتی اگر شخصی بخواهد با پرداخت هزینه روزنامه در اختیار داشته باشد فقط دو روزنامه جام‌جم در ایران به او فروخته می‌شود. یعنی عوامل زندان تهران بزرگ حتی وزارت ارشاد هیچ سیستمی که هر ماه حقوق می‌گیرند را نیز به رسمیت نمی‌شناسد و این میزان سانسور را ناکافی می‌دانند.
در تیپ پنج هیچ کتابخانه‌ای برای زندانیان فراهم نشده است، این در حالی است که در هر بند محیطی بیش از دویست متر مربع برای حسینیه در نظر گرفته شده است اما حتی یک اتاق با مساحت ۹ متر برای علاقمندان به مطالعه ساخته نشده، همانطور که علاقمندان به ورزش نیز فضای مناسب و کافی ندارند اما در عوض راس ساعت ۲ کالسکه متادون که معتادان آنرا کالسکه شادی می‌نامند مایعی به نام آیدون را به جای متادون به زندانیان می‌دهد که هرگز خاصیت ترک اعتیاد ندارد بلکه میل معتاد را به مصرف مواد مخدر تشدید می‌کند.
رنج ما گنج آنهاست – رنج بینوایان گنج ستمگران
سازمان اقدامات تامینی و تربیتی و بنیاد تعاون حامی چگونه از محبوس شدن انسانها در قفسها به ثروت و درآمدی فرامیلیاردی دست می‌یابد؟
۱. کسب درآمد از طریق ایجاد اردوگاه‌های کار اجباری مثل کارگاه‌های سری‌دوزی بدون پرداخت دستمزد طبق استاندارد وزارت کار در تمام زندان‌ها که به هر کارگر زندانی کمتر از صد هزار تومان در ماه حقوق داده می‌شود.
۲. فروش کالای قاچاق و اجناس بی کیفیت و خوراک‌های تاریخ مصرف گذشته به زندانیان و گران فروختن اکثر مواد خوراکی، آب و دیگر لوازم به زندانیان و میلیاردها سود از این طریق
۳. دریافت رشوه و زیرمیزی برای دادن امکانات و امتیازها به زندانیان ثروتمند مثل اعطای اتاق‌های لوکس و مرخصی‌های تحت عنوان اعزام به درمان و آزاد کردن تردد زندانیان ثروتمند برای خروج از بند و قدم زدن در محوطه بیرون تیپ و بند
۴. اجبار به وقف برخی لوازم مثل یخچال، فرش و تلویزیون و فروش مجدد آنها به زندانیان بعدی
۵. فروش مواد مخدر، قرص‌های روان گردان، موبایل و سیم کارت، پاسور و لوازم ممنوع شده مثل لیوان شیشه‌ای، قاشق فلزی و فلفل قرمز در بازار سیاه به چند برابر قیمت و ده‌ها شیوه دیگر اختلالی کردن تحویل لباس توسط خانواده‌ها به زندانیان و مجبور شدن زندانیان به خرید لباس و ملحفه‌های گران قیمت بی کیفیت بنیاد حامی و اخاذی‌های ماموران شعبه …
این سلسله گزارش‌ها و یادداشت‌ها به قصد به تصویر کشیدن آنچه در بزرگترین زندان خاورمیانه رخ می‌دهد نوشته شده است.
مجتمع ندامتگاهی تهران بزرگ که از ۳۲ زندان نزدیک به هم تشکیل شده که هر یک را تیپ یا واحد می‌نامند و هر واحد ۱۰ بند را در خود جای داده که هر بند ۱۶ سلول و هر سلول ۱۵ تخت دارد.
تا امروز ۵ واحد برای محبوس کردن انسانها آماده شده و بیش از ۲۰ هزار انسان با اتهامهای مختلف در اینجا حبس را تحمل می‌کنند. عوامل رژیم آخوندی یکی از بهانه‌های خود را از ساخت این زندان بزرگ اجرای طرح طبقه‌بندی و تفکیک جرائم اعلام کرده بودند اما هرگز این مهم اجرا نشد و عدم اجرای تفکیکی جرائم باعث شده سارق مسلح، فروشنده مواد مخدر، زندانی سیاسی و افرادی که به دلیل ناتوانی از پرداخت نسیه محکوم به تحمل حبس شده‌اند یکجا باشند.
معتاد و غیرمعتاد، سالم و غیر سالم در یک بند محبوس می‌باشند. فروشندگان مواد مخدر، در اتاق‌هایی که به هتل می‌ماند هستند و زندانیان سیاسی در سلولهایی که به شکنجه‌گاه می‌ماند و در این زندان خلافکار کوچک در کنار خلافکارهای حرفه‌ای و سابقه‌دار تبدیل به یک خلافکار حرفه‌ای و خطر بزرگ برای امنیت جامعه می‌شوند و شیوه‌های مختلف ارتکاب جرم و فرار کردن از ماموران قانون را اینجا می‌آموزند و آلوده‌تر از روزی که وارد زندان شد به جامعه باز می‌گردد. علاوه بر این طی سالهای اخیر به ویژه بعد از آبان ۹۸ تهران بزرگ به شکنجه‌گاهی برای عدالت‌جویان و آزادیخواهان تبدیل شد و جوانهایی که به دلیل اعتراض به عملکرد فاجعه بار دولت تدبیر و امید متهم به اجتماع و تبانی علیه نظام شده‌اند را نیز کنار این افراد خطرناک و خلافکار به زنجیر کشیده‌اند و آنها در خطر آلوده شدن به مواد مخدر و آسیب دیدن از اراذل و اوباشی که با انتخاب شکنجه‌گران رژیم مامور به آزار معترضین شده‌اند آسیب میبینند.
عدم رعایت تفکیک جرائم و اجرا نشدن طرح طبقه‌بندی زندانیان باعث شده افراد سالم کنار افراد خلافکار قرار گرفته و آنها نیز آلوده شوند. همچنین نگهداری بیمارها و معتادها کنار افراد سالم نیز آسیبی به تمام جامعه دارد.
در آغاز این قسمت باید به کارکشیدن بدون مزد و یا با دستمزد بسیار اندک از زندانیان در این زندان و همچنین فروش اجناس تاریخ مصرف گذشته و کالاهای قاچاق و بی کیفیت توسط بنیاد تعاون حامی به زندانیان اشاره کرد. بنیاد تعاونی حامی علاوه بر ایجاد اردوگاه‌های کار اجباری در تمام زندان‌ها سود کلانی از طریق فروش کالای قاچاق و اجناس تاریخ مصرف گذشته و گران فروشی کسب می‌کند.
جا دارد سخنگوی دستگاه قضائیه رژیم آخوندی که مدعی اجرای عدالت است در مورد میزان دستمزدی که به هر کارگر زندانی در کارگاه‌های بنیاد تعاون و همچنین کارگر زندانی در بخش خدمات، فروشگاه و تاسیسات توضیحاتی ارائه دهد. پس از مصاحبه با بیش از دویست زندانی که در کارگاه‌های بنیاد تعاون در زندان مشغول به کارند یا پیشتر کار می‌کردند دریافتیم که دستمزد افراد مبتدی کمتر از صد هزار تومان در ماه و دستمزد افراد حرفه‌ای حدود دویست هزار تومان در ماه می‌باشد که این مبلغ با دستمزد تعیین شده توسط وزارت کار اختلاف شدید دارد.
با این دستمزد حتی نمیتوان هر هفته بیش از سی هزار تومان که وکیل‌بندها به اسم پول تخت از هر زندانی می‌گیرند را نیز پرداخت. البته تعداد زیادی از کارگران زندان بدون دریافت هیچ دستمزدی و کاملا بدون حقوق در زندان کار می‌کنند. مهمترین دلیل برای بدون دستمزد کارکردن یا با دستمزد اندک کار کردن زندانیان ترس آنها از انتقال به زندان‌های دورتر و سخت است.
اینجا چند پرسش ایجاد می‌شود، بپرسیم که سود حاصل از بیگاری کشیدن از زندانیان به جیب چه افرادی می‌رود و بنیاد تعاونی حامی که البته عملکرد آن کاملا مغایر با نام آن است توسط چه افرادی تاسیس شده است و میلیاردها در‌آمد از فروش اجناسی تاریخ مصرف گذشته و کالای قاچاق به کجا می‌رود و پرسش مهم‌تر اینکه آیا اگر فرصت شغلی برای افرادی که امروز مجرم شناخته شده‌اند بیرون از زندان انجام می‌شد آیا آنها باز هم به سمت ارتکاب انجام خلاف می‌رفتند و به دلیل فروش چند شیشه مشروب محکوم به تحمل حبس می‌شدند؟
سیگار یکی از پرفروش‌ترین کالاها در فروشگاه‌های زندان است که علاوه بر استعمال آن توسط افراد معتاد به سیگار کاربردهای دیگری نیز دارد و از آن به جای پول نقد در داد و ستدهای بین زندانیان استفاده می‌شود.
برای مثال هر زندانی باید هر هفته سه پاکت سیگار کنت به عنوان پول تخت به وکیل بند پرداخت کند. هر بسته سیگار کنت ۱۲۰ هزار تومان در زندان به فروش می‌رسد با اینکه قیمت روی آن ۸۵۰۰ تومان است و البته این سیگارها همه کالای قاچاق توبیخ شده است که به جای انهدام به زندانیان فروخته می‌شود و پول تخت نیز در هر بند متفاوت است. از یک پاکت تا حتی ده پاکت در بندهای گربه‌های اشرافی که ده درصد از این پول که معمولا بیش از بیست میلیون تومان در ماه است به کارگران نظافتچی بابت دستمزدشان پرداخت می‌شود و باقیمانده بین وکیل بند داده می‌شود.
در هر بند یک نفر از بین زندانیان مسئولیت کوتاه کردن موی زندانیان و اصلاح ریش و سبیل آنها را برعهده دارد که معمولا یک تا دو پاکت سیگار برای آرایش و کوتاه کردن مو و یک پاکت برای ریش و سبیل‌ها دریافت می‌شود و البته حتی ده درصد از درآمد آرایشگاه زندان را به خود آرایشگر نمی‌دهند و بخش عمده این درآمد به وکیل بند و رئیس اندرزگاه میدهند. علاوه بر این آرایشگر معمولا بدون دریافت مزد مو و ریش و سبیل زندانبانها را می‌باید اصلاح کند. همچنین در اکثر بندها زندانیان را مجبور می‌کنند پول تعمیرات را نیز بپردازند. تابستان امسال وقتی چیلرهای تیپ پنج خراب شد از هر زندانی دو باکس یعنی بیست پاکت سیگار کنت به ارزش ۲۴۰هزار تومان بابت تعمیر دستگاه خنک کننده چیلرها دریافت کردند و در تیپ یک که زندانیان توان پرداخت این مبلغ را نداشتند هنوز چیلرها خراب است و زندانیان از گرمای شدید رنج می‌برند.
علاوه بر پول تعمیرات پول شام، ناهار، صبحانه و مراقبان و افسران نگهبان و حتی پول سیگارشان را هم از زندانیان می‌گیرند و در آشپزخانه زندان نیز به جای استخدام پرسنل از زندانیان کار بی مزد کشیده می‌شود. البته که مسئولان زندان بودجه پرداخت حقوق به آشپز و دستیارانش را دریافت می‌کنند اما این پول را برای خودشان بر میدارند و در عوض از تعدادی زندانی در آشپزخانه کار می‌کشند و در ازای انجام این کار سخت به آنها چند امتیاز می‌دهند. مثل اینکه کارگران آشپزخانه می‌توانند از مواد غذایی برای خودشان استفاده کنند و خوراک ویژه‌ای برای خودشان درست کنند و جای استراحت آنها نیز بهتر از زندانیان عادی است و به آنها ملاقاتهایی علاوه بر ملاقاتهای معمول داده می‌شود که هیچ یک از این امتیازات برای مسئولان زندان هزینه‌ای ندارد و هر ماه میلیون‌ها تومان که باید برای دستمزد آشپز و دستیارانش پرداخت بشود به جیب زندانبان‌ها می‌رود. حتی از تعدادی زندانی برای انجام کارهای خدماتی در دفتر روسای زندان استفاده می‌شود. و آنها بدون مزد باید آبدارچی و آشپز ویژه رئیس زندان باشند.
فقط با این وعده که به درخواست‌هایشان مبنی بر مرخصی یا ملاقات زودتر رسیدگی می‌شود آنها این کارها را انجام می‌دهند. دردناک‌تر از همه اینکه حتی دیوارهای این زندان نیز به دست خود زندانیان ساخته شده و اینگونه حکومت‌ها از جهل و نبود اتحاد بین مردم سوء استفاده می‌کنند و انسانها را مورد استثمار قرار می‌دهند.
در سالهای نخست که فقط دو تیپ از این زندان راه‌اندازی شده بود استعمال سیگار را ممنوع کرده بودند و تنها کسانی مجاز به مصرف سیگار بودند که حاضر باشند برای ساخت دیوارهای تیپ‌های بعدی بدون دستمزد و فقط در ازای دریافت هر روز ۴ نخ سیگار بنایی کنند و هنوز هم این بیگاری کشیدن‌ها ادامه دارد.
ابتدای هر ماه شخصی به نام حاج عباس تیموری از عوامل موسسه غارتگر و راهزن حامی به زندان تهران بزرگ می‌آید و به زندانیان می‌گوید اگر حاضر به کار در کارگاه‌های سری دوزی باشند می‌توانند به زندان اوین و اگر حاضر به کار در کارگاه‌های بسته‌بندی باشند به زندان رجایی شهر منتقل شوند.
تحمل حبس در زندان‌های اوین و گوهردشت تفاوتهای ویژه و برجسته نسبت به زندان تهران بزرگ دارد. نخست تسهیل در ملاقات، آسان‌تر شدن ملاقات برای خانواده‌هاست بویژه در زندان اوین. کاهش هزینه رفت و آمد به زندان به این دلیل که زندان اوین در شهر است و برای خانواده‌ها رفتن به این زندان هزینه و دشواری کمتری را در بردارد.
دوم کاهش هزینه‌های روزمره بویژه رهایی از بحران نبود آب آشامیدنی در زندان تهران بزرگ. هر زندانی در مجتمع تهران بزرگ مجبور به پرداخت بیش از دویست هزار تومان در ماه برای خرید بطری‌های آب معدنی است زیرا آب لوله‌کشی هرگز قابل آشامیدن نیست و بسیار بدبو و شور است. هر بطری آب معدنی بسیار بی کیفیت در فروشگاه سه هزار تومان و در بازار سیاه چند برابر این قیمت به فروش می‌رسد. علاوه بر این با توجه به اینکه زندان اوین در شهر است و دفتر دادیاران ناظر زندان به آن نزدیک است اندک نظارتی بر عملکرد ماموران زندان است. ولی در این زندان دور افتاده تهران بزرگ هیچ نظارتی بر آنها نیست بهمین دلیل فجایع و جنایتهای زیادی رخ داده و رخ می‌دهد مثل فاجعه به قتل رسیدن زنده‌یاد سید مهدی … و علیرضا شیرمحمدعلی و انفجار گاز حین پرکردن گاز فندک که باعث مرگ و سوختگی بیش از ده زندانی شد و یک فاجعه دیگر یعنی تعرض و تجاوز به زندانیان ضعیف که بویژه در تیپ یک بارها رخ داده و هنوز ادامه دارد. توزیع و فروش مواد مخدر نیز در زندان تهران بزرگ بیش از سایر زندان‌های استان تهران است.
شیشه، قرص B2، هروئین و گل به ترتیب پرفروش‌ترین و پرمصرف‌ترین مواد مخدر و قرص‌های روان‌گردان در زندان تهران بزرگ است. هر شخص خردمند و آگاهی که حتی یک هفته در این زندان باشد در می‌یابد این حجم از مواد مخدر به وسیله زندانی و حتی مراقبان نیز وارد زندان نمی‌شود زیرا بازرسی برای افراد عادی بسیار جدی و سختگیرانه است و در چند مرحله هم زندانیان و هم مراقبان و افسر نگهبانان بازرسی می‌شوند و حرفه‌ای‌ترین افراد فقط چند گرم می‌توانند با خود به درون زندان و بندها بیاورند. پس ۴ کیلو هروئین که مصرف یک هفته یکی از بندهای تیپ یک این زندان است چگونه و به وسیله چه افرادی وارد بندها می‌شود؟
این را نیز خیلی راحت میتوان فهمید
همیشه پای سپاه پاسداران در میان است. ماموران حفاظت اطلاعات و اطلاعات سپاه که برای مبارزه با مواد مخدر حقوق می‌گیرند خود عوامل و مافیای اصلی فروش مواد مخدر به زندانیان هستند.
فروش و توزیع مواد مخدر نه فقط با هدف کسب در‌آمد که مهمتر از این به قصد منفعل ساختن کنشگران و خاموش کردن معترضان از طریق آلوده ساختن آنها به مواد مخدر انجام می‌شود.
برای اثبات این ادعا کافی است که به چند خبرنگاه مستقل اجازه دهند سر زده و پس از ساعت ۲۲۳۰ دقیقه که زمان خاموشی است و مصرف کنندگان با خاطری آسوده شروع به استعمال اقسام مواد مخدر می‌کنند به زندان بیایند و به مردم هم حقایق را نشان دهند و طبق همین سیاست است که حتی روزنامه‌های مجاز را نیز به زندانیان تحویل نمی‌دهند. حتی کتاب آئین‌نامه سازمان زندان‌ها را نیز به زندانیان تحویل نمی‌دهند زیرا از آگاهی مردم می‌ترسند.
یکی از عوامل زندان در پاسخ به اعتراض یک زندانی مبنی بر اینکه چرا اجازه نمی‌دهند کتاب آئین‌نامه سازمان زندان‌ها را که برایش فرستاده‌اند را تحویل بگیرد گفت اگر حقوق خود را بدانید برای ما شاخ می‌شوید و دقیقا همینطور است زیرا در این زندان حتی آئین‌نامه سازمان زندان‌ها نیز رعایت نمی‌شود. فضای کافی در اختیار زندانیان نیست. جای مناسب برای مطالعه و ورزش ساخته نشده ، خوراک هم کم است. در هفته سه شب سوسیس و سیب‌زمینی سرخ شده با روغن جامد بسیار بی کیفیت به عنوان شام به زندانی داده می‌شود که هرگز خوراک سالمی نیست. سوسیس‌ها به تکه لاستیک‌های سفت و بدبویی می‌ماند که مشابه این سوسیس‌های بی کیفیت را هرگز در بازار ندیدیم و حتی با دندان‌های آهنین نیز نمیتوان آنها را جوید. می‌گویند اینها سوسیس آلمانی است اما به نظر گوشت گربه‌های همین ناحیه چرم شهر و فشافویه است که البته بی شباهت به چرم هم نیست زیرا واقعا جویدن محصولات چرمی آسان‌تر از این است. دو وعده در هفته خوراکی شبیه به عدسی با عدسهایی که یک مرحله از عدس دیرپز هم سفت‌تر است و به واقع باید آنها را خرده‌سنگهای عدس نما نامید به زندانیان می‌دهند که یک قاشق خوردن از این خوراک مساوی با چند روز دلدرد است زیرا اسیدی که معده ترشح می‌کند برای هضم خورده سنگها مناسب نیست.
از مجموع ۴وعده ناهار و شامی که طی یک هفته به زندانیان داده ‌می‌شود فقط چهار وعده که برنج و خورشت است قابل خوردن است اما با این چهار وعده که کیفیت نسبتا قابل تحملی دارد بسیار اندک است و بسیاری از زندانیان مجبورند غذا نخورند تا تعداد کمی سیر شوند. هر زندانی در ماه برای خوراک و آب آشامیدنی باید بیش از یک میلیون و دویست تومان هزینه کند که این تنها هزینه زندانیان در اینجا نیست. هزینه درمان، هزینه خرید محصولات بهداشتی، سم‌ها و مواد شوینده و هزینه شل کردن دستبند و پابندها. طی اعزام به بیمارستان و مراجع قضایی دستبند و پابندها را خیلی تیز می‌بندند و وقتی کسی اعتراض می‌کند می‌گویند سر کیسه را شل کن تا ما هم دستبند و پابندت را شل کنیم.»

خروج از نسخه موبایل